تفریحی برای هم کلاسی ها سیره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله
در میان تمام انبیا، تنها پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله است كه جزئیّات تاریخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده كه افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرود، زیرا زندگى سایر انبیا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحریفات فراوان و همراه با انواع تهمتها نوشته شده است. كتابهاى زیادى درباره اخلاق پیامبرصلى الله علیه و آله نوشته شده كه بیشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخشهاى قبلى درباره انبیا و شناخت و صفات آنان بحثهایى كردیم مناسب است گوشهاى از سیره آن پیامبر عزیزصلى الله علیه و آله را در اینجا ذكر كنیم زیرا آشنایى با سیره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفید است. از خداوند متعال مىخواهم این نوشته مختصر را از ما بپذیرد و ما را از بهترین امّت پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله قرار دهد.
پیامبر اكرم نزد كسى پاى خود را دراز نمىكرد. با گشادهرویى صحبت مىكرد و به همه افراد توجه مىفرمود.
آنچه در اینجا ذكر مىشود از كتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سیره ابن هشام» و «كُحل البصر» و «تفسیر المیزان» جلد ششم و غیر آن است.
عبادت پیامبرچون پاسى از شب مىگذشت رسول خداصلى الله علیه و آله از بستر برمىخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواك و تلاوت آیاتى چند از قرآن كریم، در گوشهاى به عبادت مىپرداخت و اشك مىریخت. بعضى از همسرانش كه او را به این حال مىدیدند مىگفتند: تو كه گناهى ندارى چرا این قدر اشك مىریزى؟ مىفرمود: آیا بنده شاكر خدا نباشم؟ امّ سلمه مىگوید: شبى پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم به سراغش شتافتم، دیدم در تاریكى ایستاده، دستها را بلند كرده، اشك مىریزد و مىگوید: خدایا! هرچه نعمت به من دادهاى از من مگیر، دشمنم را خشنود مكن، به بلاهایى كه مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مكن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما كه بخشوده شدهاى! فرمود: هیچ كس از خدا بىنیاز نیست. حضرت یونس آنى به خودش واگذار شد، در شكم ماهى زندانى شد. چون ماه رمضان مىرسید، پیامبر همه بردگان خود را آزاد مىكرد، به هنگام نماز مىلرزید و هرگاه نماز را به تنهایى مىخواند ركوع و سجود آن را طول مىداد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مىخواند بسیار عادّى و ساده برگزار مىكرد. به یكى از یارانش كه امام جماعت سایر مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مىایستى سعى كن بعد از حمد، سوره كوچكى قرائت كنى و نماز را طول ندهى.
رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مىكرد.
زهد پیامبرروزى پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله دوازده درهم به حضرت علىعلیه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهیّه كن. علىعلیه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قیمت تهیّه كرد و خدمت رسول اكرمصلى الله علیه و آله آورد. پیامبر فرمود: اگر لباس ارزانتر یا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على علیه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پیامبرصلى الله علیه و آله برگشت. رسول خداصلى الله علیه و آله با علىعلیه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه كنیزى را دیدند كه گریه مىكند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خرید جنس به من دادهاند ولى پول را گم كردهام و اكنون مىترسم كه به خانه برگردم. پیامبرصلى الله علیه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پیراهنى به قیمت چهار درهم خریدند. هنگام بازگشت برهنهاى را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگرى خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان كنیز را دیدند كه ناراحت است و مىگوید: چون برگشتن به خانه طول كشیده مىترسم مرا بزنند. پیامبرصلى الله علیه و آله همراه كنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشریف فرمایى پیامبرصلى الله علیه و آله كنیز را بخشید و او را آزاد نمود. رسول اكرم فرمود: چه دوازده درهم با بركتى كه دو برهنه را پوشاند و یك نفر را آزاد كرد. آرى، اگر ما هم كمى از زندگى خود بكاهیم بسیارى از برادران ما به نوائى مىرسند. یك نفر یهودى چند درهم از پیامبرصلى الله علیه و آله طلب داشت. روزى مطالبه كرد ولى پیامبرصلى الله علیه و آله چیزى نداشت كه به او بپردازد. یهودى گفت: همین جا در كنار تو مىمانم تا بدهى خود را بپردازى و پیامبرصلى الله علیه و آله را در جاى خود نگه داشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسید و آن یهودى همچنان پیامبرصلى الله علیه و آله را عملاً بازداشت كرده بود. مردم از رفتار آن مرد یهودى عصبانى شدند اما پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: ما حق ظلم نداریم. این رفتار پیامبر باعث شد تا آن یهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پیامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نیز در راه خدا داد و گفت: این كار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمایشى داشت نه جسارت.
سوز پیامبراگر كسى براى اصلاح و متحوّل كردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعهاى را مشتعل سازد. یكى از صفات برجسته انبیاى الهى سوز و گداز آنها براى هدایت و سعادت انسانهاست. یكى از ناسزاهایى كه قدیمىها به بعضى مىگفتند این بود: «اى بى درد!» پیداست كه داشتن درد و سوز، خود یك كمال است و بى دردى یك درد بزرگ است! خداوند در اوصاف پیامبرش مىفرماید: «حریص علیكم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ایمان شما حرص مىخورد و در جاى دیگر خطاب به پیامبر مىفرماید: «لعلّك باخع نفسك الا یكونوا مؤمنین» شاید خویشتن را هلاك كنى كه چرا آنها ایمان نمىآورند. همچنین در سوره طه مىفرماید: «طه ما انزلنا علیك القرآن لتشقى»؛ اى پیامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم كه این همه خود را به زحمت بیندازى ! آرى، سوز و گداز دینى از اوصاف انبیا و اولیاست و نه تنها براى آنها كه براى هر مسلمانى لازم است. یك طلبه و یك دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مىتواند متحوّل كند. البته سوز هم باید از روى اخلاص باشد، دكّان نباشد! هر پیرو پیامبرى باید ببیند كجاى كار معطّل مانده است، آستینها را بالا بزند و كار را انجام دهد. به نوع كار، پستى و شرافت ظاهرى آن نباید نگاه كرد. كارى كه بر روى زمین مانده است باید با نیّت پاك و خالص انجام داد.
بىتكلّفى پیامبریكى از خصوصیّات انبیا از جمله پیامبر اسلام پرهیز از تكلف بود. خداوند از پیامبرش مىخواهد كه به مردم بگوید: «و ما انا من المتكلّفین»؛ من اهل تكلّف نیستم و خود و دیگران را به سختى نمىاندازم.
غمخوار و همدردپیش از بعثت پیامبرصلى الله علیه و آله زندگى بر مردم سخت شد و كم كم كار به قحطى كشید، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت علىعلیه السلام كه پیرمردى عیالمند و كم درآمد بود، نیاز شدیدى به كمك داشت. پیامبرصلى الله علیه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر یك، یكى از فرزندان او را به خانه خود بیاورند و بدین وسیله مخارج زندگى او را سبك كنند. این تصمیم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پیامبرصلى الله علیه و آله هم علىعلیه السلام را به منزل آورد و از همان اوان كودكى مربّى او گردید. اول مردمبر خلاف رهبرانى كه هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مىبرند و پا به فرار مىگذارند و مردم و هواداران را در گرفتارىها رها مىكنند، پیامبرصلى الله علیه و آله در مكه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدینه نیز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.
پیامبر اكرم روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسیار پینه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.
مشورت با مردمدر كارهایى كه از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و كار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بی گاه پیامبر با مردم مشورت مىكرد و حتى در مواردى رأى دیگران را بر نظر خود مقدّم مىداشت. در جنگ احد پیامبرصلى الله علیه و آله شورایى تشكیل داد و درباره این كه براى جنگیدن از مدینه بیرون بروند یا در خود مدینه سنگر بگیرند مشورت نمود. نظر شخص پیامبرصلى الله علیه و آله و عدّهاى دیگر سنگربندى در مدینه بود. ولى اكثر جوانهایى كه از یاران پیامبر بودند به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و گفتند: یا رسولاللهصلى الله علیه و آله ما تابع شما هستیم ولى چون از ما نظر خواستید عقیده ما بیرون رفتن است. در اینجا پیامبرصلى الله علیه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى دیگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب این كه فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شكست احد نازل شد و با این كه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند ولى خداوند فرمان مىدهد: باز هم با آنان مشورت كن. البته تصمیمگیرى نهایى با رهبر است. زیرا قرآن در پایان همین آیه به پیامبرصلى الله علیه و آله مىگوید: «فاذا عزمت فتوكّل على اللّه» هرگاه تو تصمیم گرفتى بر خدا توكّل كن و كار خود را شروع كن.
همگام با یاراندر سفرى كه رسول خداصلى الله علیه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهیّه غذا هر یك از آنان كارى را قبول كردند، پیامبرصلى الله علیه و آله هم هیزم جمع كردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از كار پیامبرصلى الله علیه و آله جلوگیرى نمایند نپذیرفت. در مورد دیگرى كه پیامبرصلى الله علیه و آله از شتر پیاده شدند و براى بستن آن به گوشهاى مىرفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پیامبرصلى الله علیه و آله بگیرند و افسار آن را ببندند اما پیامبر نپذیرفت و فرمود: سعى كنید كار خود را به دیگران واگذار نكنید.
وفاى پیامبرعمّار مىگوید: پیش از بعثت، من و حضرت محمدصلى الله علیه و آله با هم چوپانى مىكردیم. یك روز به او پیشنهاد كردم كه فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برویم. حضرت محمدصلى الله علیه و آله پذیرفت. من فردا به آنجا رفتم و دیدم پیامبرصلى الله علیه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چریدن بازمىدارد. پرسیدم چرا نمىگذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو این بود كه با هم شروع كنیم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از این چراگاه استفاده كنند.
صداقت پیامبریكى از فرزندان پیامبرصلى الله علیه و آله ابراهیم نام داشت و در كودكى از دنیا رفت، اندكى پس از مرگ او خورشید گرفت، مردم گمان كردند كه این خورشید گرفتگى به خاطر فوت ابراهیم است. ولى پیامبرصلى الله علیه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشید به خاطر مرگ فرزندم نبوده است. او بدین وسیله مردم را از جهل و خرافهگرایى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى كه اگر هر سیاستمدارى بود با شعار «هدف وسیله را توجیه مىكند» از این تصور و فكر غلط مردم سوء استفاده مىكرد و علاقه نارواى آنان را مىستود.
پیشگام در مبارزهدر جنگ احزاب كه تمام نیروهاى ضداسلامى یعنى مشركان و كافران و منافقان با طرحى گسترده قصد كودتا علیه اسلام را داشتند، پیامبر تصمیم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند كه دور مدینه را خندق بكنند. در اینجا نیز رسول خدا اول كسى بود كه شروع به كندن خندق نمود و با این كه برخى مسلمانان با كسب اجازه و گروهى هم بدون آن، كار را رها مىكردند اما پیامبرصلى الله علیه و آله تا پایان كار ایستاد و همچنان مشغول كندن خندق بودند.
تدبیر پیامبررسول خداصلى الله علیه و آله هنگام رو به رو شدن با مشكلات، اهل طرح و ابتكار و صداقت بود، در تاریخ مىخوانیم: قبایل عرب دست به دست هم داده، كعبه را تجدید بنا نمودند ولى همین كه كار به نصب حجرالاسود رسید هر قبیلهاى بر دیگرى پیشى مىگرفت تا این سند افتخار به نام او ثبت شود. در این باره گفتگوها به خشونت انجامید و زمینهاى براى درگیرى پیدا شد. شخصى گفت: به جاى درگیرى صبر مىكنیم و اولین شخصى كه از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَكم و داور قرار مىدهیم. ناگاه دیدند كه حضرت محمدصلى الله علیه و آله وارد شد، او را حكم و داور قرار دادند. پیامبرصلى الله علیه و آله دستور داد پارچهاى آوردند و حجرالاسود را در میان آن نهادند و از تمام قبایل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزدیك كعبه آوردند، سپس شخص رسولاللهصلى الله علیه و آله با دستان مباركش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.
قاطعیّت پیامبرعدّهاى خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما به تو ایمان مىآوریم به شرط این كه: 1-بتها را عبادت كنیم. 2-نماز نخوانیم. امّا پیامبرصلى الله علیه و آله نپذیرفت زیرا حاضر نبود گوشهاى از مكتب آسیب ببیند گرچه به قیمت زیاد شدن پیروان باشد. این دیگرانند كه براى به دست آوردن پیروان زیادتر هر لحظه به شكلى و نامى و آرمى تغییر روش مىدهند و همچون تجار دنبال پیدا كردن مشترى هستند. پیامبر به كفار مىفرمود: «لكم دینكم و لِىَ دین» دین شما براى شما باشد و دین من براى خودم. در صورتى كه غیر انبیا در دین خود چندان استوار نیستند و به راه دشمنان مىروند و یا به آنها متمایل مىشوند و راه سازش و نرمش را در پیش مىگیرند. دشمنان انبیا همواره مىخواهند، پیامبران و پیروان آنها را به سازش بكشند؛ قرآن مسلمانان را از این نقشه آگاه مىسازد و مىفرماید: «ودّوا لو تدهن فیدهنون»
پیامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد كه به راستى انسان را مبهوت مىكند: به هنگام وضو مىبیند كه گربهاى تشنه به آب نگاه مىكند، وضو را قطع مىكند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محكمتر از كوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترین دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند یاد مىكند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مىكنم.
همسردارى پیامبربا این كه اكثر همسران رسول خداصلى الله علیه و آله زنانى سالمند، یتیم دار، بیوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه كه قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پیامبرصلى الله علیه و آله با آنان كاملاً نیكو و طبیعى بود و گاه و بی گاه كه بعضى از آنان بدرفتارى مىكردند و حتى اصحاب پیامبرصلى الله علیه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مىگفتند: یا رسولاللّهصلى الله علیه و آله! او را رها كنید، پیامبرصلى الله علیه و آله مىفرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را باید در كنار نقاط مثبت و كمالات آنان حساب كرد و نباید انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها كند. پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله فرمود: از ما نیست كسى كه مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سختگیرى كند. پیامبرصلى الله علیه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خدیجه حتى بعد از مرگ او به زنانى كه با خدیجه دوست بودند احترام خاصى مىگذاشت. پیامبر فرمود: من نسبت به خانوادهام از همه بهتر رفتار مىكنم. آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مىكرد كه حتى در ایامى كه بیماریش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق یكى از آنان قرار مىدادند.
مهربانى با كودكاننوزادى را براى دعا یا نامگذارى نزد پیامبرصلى الله علیه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس كرد، مادر كودك و اطرافیان به شدت ناراحت شدند، اما پیامبر فرمود: آزادش بگذارید، من لباس خود را مىشویم امّا فریاد زدن شما باعث مىشود كه این كودك بى گناه بترسد. پیامبرصلى الله علیه و آله به اطفال سلام مىكردند. نام اطفال و كودكان را محترمانه مىبردند. به خصوص درباره دختران سفارشهاى خاصى مىفرمودند و در مكتب او ارزش دادن به زن كارى پسندیده بود. در قرآن كریم آمده است: تولد دختر سبب عصبانیّت پدران مىشد تا آنجا كه از شدّت بغض رنگشان سیاه مىشد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظیم». در چنین جوّى، احترام مخصوص به كودك و دختر بسیار چشمگیر و ارجمند است. آرى، در زمانى كه داشتن دختر ننگ بود، پیامبرصلى الله علیه و آله مىفرمود: بهترین فرزندان شما دخترانند و علامت خوشقدمى زن آن است كه اوّلین فرزندش دختر باشد. یكى از یاران پیامبرصلى الله علیه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود كه به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پیامبرصلى الله علیه و آله كه این منظره را دید فرمود: زمین جایگاه او و آسمان سایهبان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو كه از آن استفاده مىكنى. فردى در محضر پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله گفت: من هرگز كودك خود را نبوسیدهام. پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: این علامت قساوت توست. درباره عدالت میان كودكان نیز تأكید و سفارش فرمود كه اگر یكى از آنها را در برابر دیگرى بوسیدى باید دیگرى را نیز ببوسى. روزى پیامبر آبى آشامید، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، كودكى كه در آنجا بود گفت: یا رسول الله! بقیّه آب را به من بدهید. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: یا رسول الله! براى تبرّك باقىمانده آب را به ما بدهید. پیامبر فرمود: اول نوبت كودك است. سپس به او فرمود: آیا اجازه مىدهى آب را به بزرگترها بدهم؟ كودك پاسخ منفى داد. پیامبر آب را به كودك داد. بعد از جنگ موته، در حالى كه فرزندان جعفر طیّار را بر مركب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى كه فرزندان جعفر روى پلّههاى منبر بودند، در فضیلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نیز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان كشید. امام صادقعلیه السلام فرمود: پیامبر دو ركعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسیدند: یا رسول الله چه كارى پیش آمده است؟ فرمودند: مگر شیون و گریه كودك را نشنیدید. روزى پیامبر یكى از سجدههایش را خیلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: یا رسول الله! گمان كردیم وحى نازل شده است. فرمودند: خیر، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر كردم او از شانهام فرود آید. هرگاه حسن و حسین علیهماالسلام بر پیامبرصلى الله علیه و آله وارد مىشدند، حضرت از جا برمىخاست و آنان را در آغوش مىگرفت و بر دوش خود سوار مىكرد.
پیامبر دستور مىدهد كه اگر كسى حیوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زیرا كسى كه حیوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین كسى نارواست.
مهمان نوازى پیامبرسلمان مىگوید: به منزل پیامبرصلى الله علیه و آله وارد شدم، متّكایى را كه خود حضرت از آن استفاده مىكرد پشت من قرار داد. جالب این كه این عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مىداد. پیامبر براى میهمانان خود زیرانداز پهن مىكرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى كه میهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره كنار نمىكشید. روزى یكى از برادران و خواهران رضاعى پیامبر هر كدام جداگانه خدمت پیامبرصلى الله علیه و آله رسیدند امّا پیامبر نسبت به خواهر بیش از برادر احترام كرد، برخى دلیل این تفاوت را پرسیدند، پیامبرصلى الله علیه و آله فرمودند: چون این خواهر احترام پدر و مادر خود را بیشتر رعایت مىكرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زیادترى دارم. گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بیرون نمىرفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خداصلى الله علیه و آله تحمّل مىكردند تا آیه نازل شد كه هرگاه مهمان پیامبر شدید پس از صرف غذا متفرّق شوید، زیرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خداصلى الله علیه و آله از كارهاى فردى و اجتماعى اوست كه قهراً سبب آزار ایشان نیز مىشود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسین لحدیث.»
رفتار پیامبر با مخالفانطبق فرمان خدا كه دستور مىدهد: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» - اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان بده - رفتار پیامبر با مخالفان، طبق همین آئیننامه بود، البته در سوره انفال آیه 58 مىخوانیم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیّت او بویى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پیمان را لغو كن. این قرآن است كه مىفرماید: یهود و نصارا را در مسائلى كه مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همكارى دعوت كن: «قل یا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بیننا و بینكم.» به اهل كتاب بگو: بیایید در محور توحید و مبارزه با شرك و طاغوتزدایى با هم توافق داشته باشیم. آرى، وحدت در توحید و نفى شرك در مكتب اسلام ارزش دارد. در آیهاى دیگر مىفرماید: از شركت در مجالس مخالفان كه در بحثهاى بىمنطق و باطل وارد مىشوند دورى كن تا شاید آنها مسیر خود را عوض نمایند: «و اذا رایت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره.» پیامبرصلى الله علیه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مىداد كه خیال مىكردند پیامبرصلى الله علیه و آله زود باور و سرا پا گوش است، «و یقولون هو اُذن» ولى در عمل هرگز تحت تأثیر گفتهها و سوگندهاى آنها قرار نمىگرفت. براى مبارزه از همه نوع امكانات و تجهیزات نظامى استفاده مىكرد، تعلیم تیراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مىدانست و برد و باخت را در این زمینه جایز مىشمرد و مىفرمود: به خاطر یك تیرى كه به سوى دشمن خدا رها مىشود هم سازنده آن و هم رها كننده آن و هم كسى كه آن را خریده و در اختیار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مىروند. در برابر منافقان مىبینیم كه ساختمان مسجد آنان را خراب مىكند و به هنگام جنگ تبوك، منافقان در یك خانه تیمى مشغول توطئه بودند پیامبر كه دید در این لحظه حساس دشمن چنین طرحى مىریزد دستور داد خانه را بر سر این منافقان خراب كردند و پیامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار كرد «واغلظ علیهم» و به مرده منافقان نماز نمىخواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا.» سستى و بىتفاوتى در قاطعیت مكتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پیامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست كارشكن باید قطع شود گرچه عموى پیامبر باشد. در این زمینه فرمان صریح در قرآن آمده كه پیامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشركان ندارند گرچه این مشركان از بستگان آنها باشند: «ما كان للنبىّ والذین آمنوا أن یستغفروا للمشركین و لو كانوا اولى قربى.» در آیات متعدّدى خداوند پیامبرش را دلدارى مىدهد كه مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توكل نما: «ودع أذاهم و توكلّ على اللّه.» و هرگز غم مخور و از مكر و حیله آنها به خود سخت نگیر: «ولاتحزن علیهم ولاتك فى ضیق مما یمكرون.» ما از تمام نقشههاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهیم: «انّا نعلم ما یسرّون و مایعلنون.» وظیفه تو صبر و تسبیح خداست: «فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب.» روزى یكى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام علیك» گفت: «السّام علیك» یعنى مرگ بر تو، و با كمال جسارت این كلمه را چند مرتبه تكرار كرد ولى پیامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با كلمه «و علیك» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران كه خیلى ناراحت شده بودند به رسول خداصلى الله علیه و آله عرض كردند: چرا جواب این همه توهین او را ندادى؟! پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: با همان كلمه «علیك»، - آنچه مىگویى بر تو است، - جواب دادم.
امان دادن به دشمندر سال هشتم هجرى پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله ارتشى از مدینه بسیج نمود و مكه را فتح كرد و بتها را در هم كوبید، پس از فتح مكه سختترین دشمنان خود را عفو نمود حتى زن كافرى را كه با تهیّه غذاى مسموم، توطئه قتل رسول خداصلى الله علیه و آله را چیده بود بخشید. یكى از سران بتپرست به نام صفوان كه از قبیله بنى امیه بود به شهر جدّه كه در چند فرسخى مكه است فرار كرد، برخى نزد رسول خدا آمدند و براى او اماننامهاى درخواست كردند، پیامبرصلى الله علیه و آله عمّامه خود را براى او فرستاد تا با این نشانه در امان باشد و به مكه وارد شود. صفوان از جدّه برگشت و خدمت پیامبرصلى الله علیه و آله رسید و گفت: دو ماه به من مهلت دهید تا فكر كنم پیامبر چهار ماه به او مهلت داد. صفوان كه در بعضى آمد و رفتها همراه و در كنار رسول خداصلى الله علیه و آله قرار مىگرفت جذب این مكتب و رهبر شد و با اختیار اسلام را پذیرفت. در آیه ششم سوره توبه درباره امان دادن به دشمن و پناهندگى او سخن به میان آمده و در فقه اسلامى نیز ضمن مباحث جهاد بحثى پیرامون امان دادن مطرح است كه نقل آن در اینجا ضرورتى ندارد.
صفات دیگرى از پیامبررسول گرامى اسلامصلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر مىخوابید، كفش و لباس خود را وصله مىزد، گاهى كه به او توهین مىشد با تبسّم یا عفو برخورد مىنمود، شخصاً به بازار مىرفت و نیازمندىهاى خود را به خانه مىآورد و در كارهاى خانه كمك مىكرد. «اَنس» مىگوید: سالها در خانه پیامبرصلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایهاى نكرد. به دست خود شیر مىدوشید. به اطفال سلام مىكرد. دعوت بردهها را مىپذیرفت. از غذایى كه میل نداشت مذمّت نمىكرد. درباره مسواك و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت. در حال غذا خوردن به چیزى تكیه نمىداد تا در كنار نعمتهاى خدا قیافه متكبّرانه به خود نگیرد. از حشمتهاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمىداد كسى پشت سر او به عنوان همراه، راه بیفتد. هرگاه سواره بود و كسى مىخواست دنبال او بیاید، مىفرمود: یكى از این سه كار را بكن یا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بیایم یا من مىروم و شما بعداً بیایید و یا این كه دو نفرى سوار مركب مىشویم. وقتى برخى از زنان پیامبر از او درخواست كردند كه از غنائم به دست آمده به ما هم بدهید و به او عرض كردند: تا كى وضع ما باید این قدر ساده باشد؟ پیامبر ناراحت شد و فرمود: زندگى من زندگى سادهاى است اگر مىخواهید با من زندگى كنید، صبر كنید و اگر نمىخواهید، من حاضرم شما را طلاق دهم. یك بار وارد خانه دخترش فاطمه شد، دید او دستبندى به دست كرده و پرده جدیدى آویخته، پیامبر بدون آن كه حرف بزند برگشت. فاطمه زهرا علیهاالسلام متوجه قضیه شد و فوراً پرده و دستبند را خدمت پیامبر فرستاد و پیام داد كه به هر نحو صلاح مىدانید، به مصرف برسانید. رسول خداصلى الله علیه و آله در حضور كسى لباس خود را از تن بیرون نمىكرد. پیش كسى پاى خود را دراز نمىكرد. با گشادهرویى صحبت مىكرد و به همه افراد توجه مىفرمود. گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تكرار مىفرمود. صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و كودكان. از بیماران عیادت و دلجویى مىكرد. هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مىكرد. نیكوكاران را پاداش مىداد، روزى شخصى را در حال نماز دید كه با جملههایى بسیار پر مغز و زیبا با خداى متعال راز و نیاز مىكند. فرمود: نمازش كه تمام شد او را نزد من آورید. وقتى به حضور حضرت رسید، حضرت سكّه طلایى به او هدیه داد و فرمود: «و هبت لك الذهب لحسن ثنائك على الله»؛ چون حال خوشى داشتى و خدا را به نیكویى حمد و سپاس مىكردى این سكه را به تو بخشیدم. هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمدللّه» مىگفت. نمىنشست و بر نمىخاست جز با ذكر خدا. روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسیار پینه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد. به اشخاصى كه مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مىگذارد و گاهى مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مىكرد. نسبت به كارهاى نیك و بد بى تفاوت نبود بلكه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد. به خاطر شدّت علاقهاى كه به هدایت مردم داشت به قدرى مىسوخت كه آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم كه تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا علیك القرآن لتشقى.» در مجلس چنان با یك یك مردم گرم مىگرفت كه هر كدام خیال مىكردند نزدیكترین افراد به پیامبرصلى الله علیه و آله تنها اوست. گاهى بعضى از یاران آن حضرت از ایشان درخواست مىكردند كه به دشمنان خود نفرین كند اما او حاضر نمىشد و دعاى او این بود كه خداوندا! این مردم را هدایت فرما. چون با كسى دست مىداد تا او دست پیامبر را رها نمىكرد. پیامبرصلى الله علیه و آله دست خود را عقب نمىكشید. تا آنجا كه ممكن بود سائل را رد نمىكرد حتى روزى زنى فرزند خود را نزد پیامبرصلى الله علیه و آله فرستاد و گفت: به حضرت بگو پیراهن خود را به من عطا كن. فرزندش خدمت حضرت رفت و تقاضاى پیراهن نمود، پیامبر پیراهن خود را به او داد ولى آیه نازل شد كه: «لا تبسطها كل البسط»؛ حق ندارى هر چه دارى در راه خدا انفاق كنى. وارد مجلس كه مىشد، در قسمت پائین مىنشست؛ هدیه را هر چند كم بود مىپذیرفت. هرگاه یكى از مسلمانان و اصحاب خود را نمىدید فوراً سراغ او را مىگرفت و اگر در مسافرت بود برایش دعا مىكرد، و اگر مریض بود به عیادتش مىرفت. در جلسات، دایرهوار مىنشست كه بالا و پائین آن معلوم نباشد. در اجراى قانون، میان هیچ كس فرقى نمىگذاشت و لذا وقتى یكى از یارانش واسطه شد كه قانون و حدّ خدا در مورد زنى از قبیلههاى معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدى كند حد خدا را در مورد او جارى مىكنم و در اجراى قانون میان انسانها هرگز فرقى نمىگذارم. پیامبر درباره اُسرا و بردگان فوقالعاده سفارش مىكرد. او با زن اسیرى ازدواج نمود كه این عمل سبب محبّت مردم به اُسرا و شخصیّت آنان شد. و به همین خاطر مسلمانان، بسیارى از اسیران را آزاد كردند. رسول خداصلى الله علیه و آله مىفرمود: از همان لباس و غذاى خود به آنان بدهید و نام آنها را با كلمه جوانمرد صدا بزنید، تا احساس ناراحتى نكنند. با غنى و فقیر یكسان برخورد مىنمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خوددارى مىكرد. هرگز دنبال عیبجویى و بدگویىِ این و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مىكرد.
پاسخى به تهمتهاراستى اسلامى كه پیامبرش به جاى دو ماه، چهار ماه به دشمن مهلت مىدهد و در فتح مكه خانه بزرگترین دشمن خود را مركز أمن قرار مىدهد و همه مخالفان را مىبخشد و پانزده سال زیر انواع شكنجهها و محاصرهها استقامت مىكند، آیا به خاطر فرمان دفاع در برابر هجوم دشمن یا به دلیل صدور دستور جهاد آزادى بخش - كه از مسلمانان مىخواهد براى نجات مردم از یوغ ابرقدرتها و برداشتن خارهاى سر راه و آزاد كردن فكرها و مغزها - باید با انواع تهمتهاى ناجوانمردانه مورد هجوم قرار گیرد؟! دشمنان اسلام گاهى مىگویند: اسلام به زور شمشیر پیش رفت؛ در حالى كه طبق آمار، تعداد مقتولان در جنگهاى زمان پیامبرصلى الله علیه و آله به قرار ذیل است: 1-در جنگ بدر، تعداد مقتولان از 84 تا 86 نفر ذكر شده است. 2-جنگ احد: از 70 تا 109 نفر. 3-جنگ خندق: از 9 تا 11 نفر. 4-جنگ بنى قریظه: از 700 تا 900 نفر. 5 -جنگ بنىالمصطلق، از 10 تا 12 نفر. 6-جنگ خیبر: از 3 تا 96 نفر. 7-جنگ موته: از 3 تا 21 نفر. 8 -جنگ فتح مكه: از 21 تا 39 نفر. 9-جنگ حنین و طائف: از 85 تا 112 نفر. 10-مقتولان بقیه جنگها را از 119 تا 333 نفر گفتهاند. این آمار از كتاب نگرشى كوتاه به زندگى پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله به نقل از كتابهاى: تاریخ طبرى، طبقات یعقوبى، بحار و سیره ابن هشام است كه مجموعاً آمار همه مقتولان از 1103 تا 1724 نفر بیشتر نیست. دشمنان اسلام گاهى نیز ازدواجهاى متعدّد پیامبر را بهانه قرار مىدهند و او را در نظر برخى از مردمِ بىاطلاع، اهل هوس معرفى مىنمایند و تعداد ازدواجهاى او را زیر سؤال مىبرند، در حالى كه پیامبرصلى الله علیه و آله از سنین جوانىِ خود تا پنجاه سالگى (حدود بیست و پنج سال) تنها با خدیجه زندگى كرد و در ابتداى ازدواج، پیامبر بیست و پنج ساله و خدیجه چهل ساله بود و ازدواج هم با پیشنهاد خدیجه انجام گرفت، خدیجه خواستگارهاى خود را چون مىدانست به خاطر وضع مالى به سراغش آمدهاند رد مىكرد. پیشنهاد خدیجه از یك سو به خاطر شناخت امانت و صداقت حضرت محمدصلى الله علیه و آله بود و از سوى دیگر به خاطر خبرهایى بود كه از عموى خود «ورقةبن نوفل» در مورد پیشگویىهاى پیامبران گذشته و بشارت ظهور محمدصلى الله علیه و آله و همسرى خدیجه با او شنیده بود. پیامبرصلى الله علیه و آله حدود بیست و پنج سال تنها با خدیجه زندگى كرد و از مال او جز در راه توحید و نجات مردم از ظلم و جهل و تفرقه استفاده نكرد و با این كه بهترین دختران حاضر به ازدواج با او بودند او نمىپذیرفت؛ همسران دیگر پیامبرصلى الله علیه و آله همه بعد از خدیجه و پس از سن پنجاه سالگىِ پیامبر به ازدواج در آمدند آن هم نوعاً زنان سالخورده و شوهر از دست داده و یتیم دار بودند و زندگى با آنان عیش و لذت نداشت بلكه ریاضت به حساب مىآمد. زنان پیامبرصلى الله علیه و آله داراى سلیقههاى گوناگونى بودند كه هرگز زمینهاى براى رفاه باقى نمىگذارد. بعضى از این همسران، شوهرانشان را در جنگ با كفار از دست داده، بىسرپرست و یتیمدار بودند و اگر به قبیله خود برمىگشتند او را به كفر برمىگرداندند و ازدواج پیامبر با آنها براى سرپرستى و پیشگیرى از چنین خطرهایى بود. نظیر ازدواج با «سوده» كه پس از مهاجرت به حبشه شوهرش وفات كرد و بدون سرپرست ماند. «امّ السلمه» زن دیگر پیامبرصلى الله علیه و آله بود كه هم پیر بود و هم یتیمدار. «زینب» دختر عمّه رسول خداصلى الله علیه و آله زن دیگر آن حضرت است كه ابتدا همسر زید بود ولى این ازدواج دوام نیاورد و به طلاق كشیده شد و پیامبرصلى الله علیه و آله به فرمان خدا با زینب ازدواج كرد تا یك روش غلط از بین ببرد و آن روش باطل این بود كه در جاهلیّت، ازدواج با زن فرزند خوانده را ممنوع مىدانستند و چون زید پسر خوانده پیامبرصلى الله علیه و آله بود، طبق رسوم جاهلیّت نباید پیامبرصلى الله علیه و آله همسر طلاق گرفته او را به عقد خود در آورد اما خداوند فرمان ازدواج داد تا این روش غلط به دست خود پیامبر كوبیده شود. «جویریه» یك زن اسیر بود كه پیامبر با او ازدواج كرد و مسلمانان به احترام پیامبر با اسیران مهربانتر شدند و بسیارى از آنان را آزاد نمودند. به خاطر پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیرى از كارشكنىهاى آنان و حفظ سیاست داخلى، پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله با عایشه، حفصه، امّ حبیبه، صفیّه و میمونه ازدواج كرد. كوتاه سخن آن كه اكثر زنهاى پیامبرصلى الله علیه و آله بیوه بودند و دوران جوانى و نشاطشان گذشته بود و هر كدام یكى دوبار ازدواج كرده و یتیم دار بودند و ازدواج پیامبرصلى الله علیه و آله با آنان بعد از سن پنجاه سالگى بود كه پیامبر نام و نشانى پیدا كرده بود و بهترین دختران حاضر به ازدواج با او بودند و این خود بزرگترین دلیلى است كه ازدواجهاى رسول خدا روى مصالح و اهداف مقدس بوده و هرگز تهمت هوسرانى و غیره به پیامبرصلى الله علیه و آله نمىچسبد. اضافه بر اینها، پیامبر با داشتن زنان متعدّد اكثر شب را با خدا خلوت مىكرد تا حدّى كه فرمان آمد: «كمى بخواب». این ما هستیم كه با داشتن یك همسر خدا را فراموش مىكنیم. تعدّد همسر اگر جلو رشد، معنویّت، جهاد، عبادت و رسیدگى به وضع جامعه و دردمندان را نگیرد و اگر به آنان بىعدالتى نشود بلكه سبب سرپرستى و مایه عزّت و نجات آنان بشود هیچ مانع عقلى در كار نیست. اگر گاهى تعدّد همسر در نظرها بد جلوه مىكند به یكى از چند دلیل است: 1-مرد حق همسران را عادلانه نمىپردازد. 2-هدف مرد از تعدّد همسر، هوسبازى است نه اهداف مقدّس. 3-استعدادهاى دیگر مرد، تنها صرف زن دارى مىشود. ولى اگر تعدّدى بود و موانع فوق نبود اشكالى نخواهد داشت صرف نظر از این كه در طول تاریخ، معمولاً آمار زنان بى شوهر از مردان بىهمسر به مراتب بیشتر است، راه دور نرویم در همین كشور خودمان چندین هزار مرد زن دار شهید شدند كه زنان آنان بیوه هستند. بگذریم كه عدّهاى از آنان به هر دلیل مایل به ازدواج نیستند اما نمىتوان نیاز طبیعى و عاطفى و اجتماعى دسته دیگر را نادیده گرفت. این از یك سو، از سوى دیگر یتیمان به سرپرست نیاز دارند. بنابراین اصل طرح تعدّد همسر اشكال ندارد لكن عوارضى دارد كه آن عوارض و هوسبازىها و بىعدالتىها از یك سو و توقّعات نابجاى بعضى از زنان از سوى دیگر مسأله را به صورت حادّى درآورده است.
عذر خواهى از رسول خداصلى الله علیه و آلهاز این كه سیره پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله را مىنویسم شرمندهام. پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله را باید شخصیتى چون امیر مؤمنان علیه السلام توصیف كند. پیامبرى كه خداى متعال او را مدح كرده، پیامبرى كه خدا او را به آسمانها برده و جایگاه ملائكه را به قدوم او مبارك گردانیده. پیامبرى كه مركب آسمانى، او را یك شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده است: «سبحان الذى اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى.» پیامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد كه به راستى انسان را مبهوت مىكند: به هنگام وضو مىبیند كه گربهاى تشنه به آب نگاه مىكند، وضو را قطع مىكند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محكمتر از كوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترین دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند یاد مىكند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مىكنم. در زمانى كه كمتر كسى خواندن و نوشتن مىدانست، پیامبر فرمود: «طلب العلم فریضة على كلّ مسلم و مسلمة.» و هنوز با گذشت چهارده قرن، درباره اهمیت علم، شعارى رساتر از این شعار نیامده است. در زمانى كه به خاطر كشته شدن یك نفر از یك قبیله، تمام افراد آن قبیله به خونخواهى قیام مىكردند و چندین نفر از قبیله قاتل را بىگناه مىكشتند و بى رحمى در حدّ اعلاى خود بود در چنین شرایطى پیامبر دستور مىدهد كه اگر كسى حیوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زیرا كسى كه حیوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین كسى نارواست. آرى، این دستورات و لطفى كه در آنها موج مىزند رمز حیات آن ملت مرده شد: «دعاكم لمایحییكم»؛ او شما را دعوت كرد به چیزهایى كه شما را زنده مىكند. بىجهت نیست كه خدا مىفرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله». هر كه از پیامبرصلى الله علیه و آله اطاعت كند در حقیقت از من اطاعت كرده است. «و ما ینطق عن الهوى»؛ او از روى هوا و هوس، هرگز چیزى نمىگوید. «انك على صراط مستقیم»؛ پیامبر دائماً در خط مستقیم است. چگونه مىتوان سیره كسى را نوشت كه مورد تأیید ویژه خداست: «و ینصرك الله نصراً عزیزاً.» چگونه با نوشتن چند سطر مىتوان پیامبرى را معرفى كرد كه خدا نام و مكتبش را بلند و عزیز داشته است: «و رفعنا لك ذكرك.» مگر مىتوان در جزوهاى كوچك اخلاق كسى را منعكس كرد كه خدا دربارهاش فرموده است: «انّك لعلى خلق عظیم»؛ تو بر خلق بزرگى هستى. همین قرآنى كه از دنیا با كلمه «متاع قلیل» یاد مىكند، خلق پیامبر را با كلمه «عظیم» توصیف مىنماید. چگونه مىتوان از پیامبرى مدح كرد كه خدا به او در دنیا كوثر و خیر زیاد عطا كرده: «انّا اعطیناك الكوثر» و در آخرت هم به او مقام شامخ شفاعت مرحمت نموده است. چه بگویم درباره كسى كه تولدش شعلههاى آتشكده فارس را خاموش كرد و بعثتش شعلههاى فساد را. تولّدش پایههاى كاخ كسرى را تكان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را. چه بنویسم درباره كسى كه قرآن او را براى تمام جهانیان رحمت دانسته است: «رحمة للعالمین» چه بگویم درباره كسى كه در عظمت به جایى رسید كه به معراج رفت و مهمان خدا شد. كسى كه مىفرماید: اگر بردهاى مرا براى غذاى سادهاى در فاصله دورى دعوت كند مىپذیرم. در عظمت او همین بس كه براى سفر آسمانىاش بُراق و مركب آسمانى حاضر مىشود، امّا فروتنىاش تا آنجاست كه بر الاغ بىجهاز سوار مىشود. در عظمتش باید بگوییم: جبرئیل از طرف خدا به او سلام مىرساند و در تواضعش باید بگوییم: به كودكان مكه سلام مىكرد. به هنگام سجده، پیشانى و قلب خود را تسلیم خدا مىكرد و در همان حال، كودكان خانه كه پیامبر را در سجده مىدیدند بر پشت او سوار مىشدند و آن حضرت سجده را طولانى مىكرد تا بازى بچهها بر هم نخورد. اللهاكبر! در یك لحظه، هم با خداى هستى به راز و نیاز مشغول مىشد و هم بازى كودكان را پاس مىداشت و مهر و عاطفه نسبت به آنان را از دست نمىداد ... . همه ابعاد شخصیّت آن عزیز را نمىتوان نوشت، نمىتوان گفت و نمىتوان تصور كرد. دنیا باید این احترام به كودك را مشاهده كند و از شعارهاى بى محتواى خود براى حقوق انسان و زن و كارگر و كودك شرمنده شود... در معاشرتها مزاح مىكرد اما هرگز از مرز حق هرگز خارج نمىشد، در فوت كودكش ابراهیم اشك مىریخت ولى هرگز سخنى برخلاف حق نمىگفت. سحرها با خدا مناجات مىكرد و روزها با اصحاب خود مسابقه مىگذارد. براى كودكان اصحاب مسابقه ترتیب مىداد و براى برنده مسابقه، جایزه تعیین مىكرد. اما چه مسابقهاى؟ مسابقهاى كه اسب سوار و تیرانداز آن فردا براى دفاع از مكتب و مبارزه با ستمگر به درد بخورد، ن نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |